سر باز کردن

لغت نامه دهخدا

سر باز کردن. [ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خلق کردن. ایجاد کردن :
حصار جهان را که سر باز کرد
ز بیت المقدس سرآغاز کرد.نظامی. || افتتاح کردن. آغاز کردن. شروع کردن :
شغال و گرگ و زاغ این ساز کردند
که از شخص شتر سر باز کردند.نظامی.|| منفجر شدن جراحت و ریش.

فرهنگ فارسی

خلق کردن ایجاد کردن یاافتتاح کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال میلادی فال میلادی فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت