لغت نامه دهخدا
سرآسیاب. [ س َ ] ( اِخ )دهی است از دهستان طیبی گرم سیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان دارای 150 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، برنج ، پشم ، لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری است. صنایع دستی آنان قالی ، قالیچه ، جوال بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
سرآسیاب. [ س َ ] ( اِخ ) قریه ای است هشت فرسنگ و نیمی میانه جنوب و مشرق رامهرمز. ( فارسنامه ناصری ).
سرآسیاب. [ س َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان زیبد بخش جویمند شهرستان گناباد دارای 99 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، چغندر، میوه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
سرآسیاب. [ س َ ] ( اِخ ) دهی است ازدهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد دارای 318 تن سکنه. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات ، چغندر، بنشن. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
سرآسیاب. [ س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شاندیز بخش طرقبه شهرستان مشهد دارای 536 تن سکنه. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات ، بن شن ، میوه. شغل اهالی زراعت ، مالداری. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
سرآسیاب. [س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رشخوار بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه دارای 152 تن سکنه. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات ، پنبه ، بن شن ، و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس و قالیچه بافی است. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).