زبون نالی

لغت نامه دهخدا

زبون نالی. [ زَ ] ( حامص مرکب ) کنایه از اظهار عجز و ناله بود، از عالم عاجزنالی و زارنالی و ضعیف نالی. ( آنندراج ) :
یا بمردی کار کن یا ترک کن مردانه کار
کمتراز کار زبان باشد زبون نالی مرا.واله هروی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از اظهار عجز و ناله بود از عالم عاجز نالی و زار نالی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال مکعب فال مکعب