زبان دراز کردن

لغت نامه دهخدا

زبان دراز کردن. [ زَ دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بدزبانی کردن. عیب گویی. غیبت. شکایت : و با اینهمه ، زبان در خداوندان شمشیر دراز میکرد و در باب ایشان تلبیسها میساخت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334 ).
خصمان در طعنه بازکردند
در هر دو زبان دراز کردند.نظامی.یکی از آن میان زبان تعرض دراز کرد. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

بد زبانی کردن عیب گویی غیبت شکایت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ارمنی فال ارمنی فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت