راهی کردن

لغت نامه دهخدا

راهی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) روانه ساختن. عازم کردن. گسیل داشتن. فرستادن. به رفتن داشتن.
- راهی کردن کسی را ؛ روانه ساختن وی. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) روانه کردن عازم کردن .
روانه ساختن . عازم کردن. گسیل داشتن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم