دادار کردن

لغت نامه دهخدا

دادار کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از دیر داشتن و مدارا کردن بود. ( انجمن آرا ).

فرهنگ فارسی

کنایه از دیر داشتن و مدارا کردن بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم