خون امدن

لغت نامه دهخدا

( خون آمدن ) خون آمدن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) جاری شدن خون از موضعی. بیرون آمدن خون از محلی. ( یادداشت مؤلف ). خون برآمدن. ( آنندراج ) :
ما را که جراحتست خون آید
درد تو چنم که فارغ از دردی.سعدی.چنان ناسور شد از عشق او داغم که چون میرم
ز داغ لاله های تربتم تا حشر خون آید.وحشی جوشقانی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( خون آمدن ) جاری شدن خون از موضعی بیرون آمدن خون از محلی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم