حرف مصدر

لغت نامه دهخدا

حرف مصدر. [ ح َ ف ِ م َ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اداة مصدر. علامت مصدر. پساوند مصدر و آن دال و نون یا تاء و نون است. شمس قیس علامتهای حاصل مصدر را نیز در عنوان حرف مصدر آورده گوید: و آن الف و راء است که در اواخر بعضی افعال معنی مصدری دهد، چنانکه رفتارو گفتار و کردار و در بعضی کلمات معنی صفت دهد، چنانکه کشتار و مردار و خریدار و گرفتار و خواستار و فروشار. ( المعجم ص 167 ). رجوع به «ار» شود. و نیز همو گوید: حرف مصدر نونی است مفرد که در اواخر افعال ماضی معنی مصدر آرد، چنانکه آمدن و رفتن. ( المعجم ص 177 ).و در عنوان حرف مصدر و ضمیر گوید: و آن شینی مفرد است که در اواخر اوامر، معنی مصدر دهد، چنانکه روش و دهش و پرورش. و در اواخر افعال ضمیر غایب باشد، چنانکه دادش و گفتش و میبردش و میدهدش. و در اواخر اسماءمعنی اضافت به غایت دهد، چنانکه اسبش و مالش و غلامش. ( المعجم ص 120 ). و رجوع به «ش » و «حرف ضمیر» شود.

فرهنگ فارسی

و آن الف و رائ است که در اواخر بعضی از افعال معنی مصدری دهد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال کارت فال کارت فال سنجش فال سنجش فال جذب فال جذب