جایگیر شدن

لغت نامه دهخدا

جایگیر شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مقررشدن. استوار شدن. مستقر شدن. جاگیر شدن. || محترم بودن. درمقام عالی بودن. ( ناظم الاطباء ).
- جایگیر شدن در دل کسی ؛ مورد پسند او شدن. محبوب او شدن.
- جایگیر شدن در دماغ کسی ؛ فکر او را بخود مشغول داشتن.
- جایگیر شدن سخن در دل کسی ؛ باور او شدن. پذیرفته وی گشتن :
چو گشت این سخن بر دلش جایگیر
بفرمود تا پیش او شد دبیر.فردوسی.

فرهنگ فارسی

مقرر شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال زندگی فال زندگی