جام بر سرکشیدن. [ ب َ س َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) یا جام به سر کشیدن. کنایه از شراب خوردن بیکبار چنانکه از وی چیزی نماند. ( آنندراج ) : اگر تردامنی جامی به سرکش خط موجی به هر اندیشه درکش.حکیم زلالی ( از آنندراج ). || کنایه از آغاز کردن نامه ای بنام خدا چنانکه در شعر زیر: بود نامه ای نشأه بخش ادا که بر سرکشد جام حمد خدا.میرزا محمدعلی ماهر ( ازآنندراج ).