تمام ساختن

لغت نامه دهخدا

تمام ساختن. [ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) پایان دادن :
خورشید در دو هفته کند ماه را تمام
حسن تو کارمن به نگاهی تمام ساخت.صائب ( ازآنندراج ).

فرهنگ فارسی

پایان دادن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم