بی قوام

لغت نامه دهخدا

بی قوام. [ ق ِ / ق َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + قوام ) ناپایدار. بی ثبات. بی استحکام :
پرهیز کن از کسی که نشناسد
دنیا و نعیم بی قوامش را.ناصرخسرو.رجوع به قوام شود.

فرهنگ فارسی

ناپدیدار . بی ثبات . بی استحکام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم