دانشنامه اسلامی
اندیشه های کریشنامورتی در برخی موارد، یادآور اندیشه های لائوتسه، فیلسوف بزرگ چینی است. به نگرش وی، انسان در آغاز شادمان است، اما در نتیجه دگرگونی هایی که جامعه پدید می آورد، ناشاد می شود. بهترین راه شادمانی، دامن فراچیدن از تمدن تصنعی کنونی و زیستن در پیوند آرام با طبیعت است. کریشنامورتی در جای جای گفته های خویش به موضوع دانستگی اشاره می کند و سرانجام پند او این است که باید از هر دانستگی رها شد تا آزاد گشت و انسان شد. در نگاه کریشنامورتی وظیفه آموزش، ساختن و پرورش انسانی است که تمام اندیشه ها، احساس ها و مهرورزی های او هماهنگ با یکدیگر رشد کند و فرد به «خودش» تبدیل شود. پافشاری بیش از اندازه وی بر درون گرایی به ویژه آموزه آزادی از ذهن گرایی، دیدگاه او را به یکی از بی تفاوت ترین و لاقیدترین دیدگاه ها نسبت به دغدغه های اجتماعی، تبدیل کرده است. مورتی و پیروانش، زمانی که انسان را از مشغولیت های بیهوده اش آگاه می کنند و عمق غفلت را به او نشان می دهند، برای مخاطبشان هشیارکننده هستند، اما دیدگاه آنان در آنجا که انسان را یکسره به تعمق، سکوت و بی عملی می خوانند و هر فعالیتی را پوچ می پندارند، خود مشغولیتی پوچ می شود که پیروان مکتب خود را گرفتار کرده است؛ زیرا تنها مسئله اساسی انسان، رسیدن به آن آگاهی و اصالت نیست.
مقدمه
جیدو کریشنامورتی (تلوگو: ۱۲ مه ۱۸۹۵ - ۱۷ فوریه، ۱۹۸۶) و یا جی کریشنامورتی (تلوگو) در خانواده «تلوگو برهمن» زمانی که هند مستعمره بود به دنیا آمد. کریشنامورتی در اوایل نوجوانی شانس این را داشت تا با تئوصوفیست عالی رتبه و رازورز مشهور به نام «چارلز وبستر لیدبیتر» در اداره مرکزی انجمن عرفانی در آدیار در مَدرس (چنای) آشنا شود. او سپس تحت سرپرستی «آنی بسانت» و «لیدبیتر» - رهبران انجمن در آن زمان - پرورش یافت. آنان بر این باور بودند که کریشنا همان معلمی خواهد بود که جهان در انتظار او است. مورتی جوان، این ایده را نفی کرد و سازمان جهانی «فرمان ستارگان» را که حامی این اندیشه بود را منحل کرد. او اعلام کرد که پیرو هیچ ملیت، طبقه، مذهب یا فلسفه ای نیست و بقیه عمر خود را در سفر به جهان، گفت وگو با افراد و گروه های بزرگ و کوچک سپری کرد.مورتی در موضوعات گوناگون فلسفی و معنوی از جمله انقلاب روانی، طبیعت ذهن، مراقبه، روابط انسانی و ایجاد تغییرات مثبت در جامعه به نویسندگی و سخنرانی پرداخت. او به طور مداوم بر نیاز به انقلاب در روح هر انسان اشاره کرده و تاکید می کرد که چنین انقلابی نمی تواند توسط یک نهاد بیرونی، مذهبی، سیاسی، یا اجتماعی رخ دهد. او نویسنده کتاب های بسیاری از جمله «اولین و آخرین آزادی» «فقط انقلاب» و «دفتر یادداشت کریشنامورتی» بود. بسیاری از گفت وگوها و جلسات بحث او منتشر شده است. آخرین بحث های عمومی او در مَدرس هندوستان در ژانویه سال ۱۹۸۶ یعنی درست یک ماه قبل از مرگش در خانه اش در اوهایو در ایالت کالیفرنیا برگزار شد. حامیان او از طریق بنیادهای غیرانتفاعی در هند، بریتانیا و ایالات متحده کار می کنند و بر چندین مدرسه مستقل بر اساس دیدگاه های او در آموزش و پرورش نظارت می کنند. آنها همچنان به رونویسی و توزیع هزاران گفته او، بحث های گروهی و شخصی ای که داشته و نوشته هایش با استفاده از انواع فرمت های رسانه ای و زبان های مختلف ادامه می دهند.همانگونه که گذشت، با توجه به اینکه کریشنامورتی زاده هند بود، با فرهنگ هند آشنایی وافری داشت و از آنجا که اندیشه های فرزانگان هند به دیگر سرزمین ها از جمله چین و ژاپن نیز راه یافته بود، وی از فرهنگ چینیان و ژاپنیان نیز آگاه بود. از دیگرسو، چون در انگلستان و امریکا پرورش روحی یافته بود، از فرهنگ نوین اروپا و آمریکا نیز بهره های بسیاری برده بود. در اینجا برای تحلیلی بیشتر از دیدگاه های مورتی درباره انسان، گوشه هایی از همسانی ها و همانندی های اندیشه های کریشنامورتی با اندیشه های هندی، چینی و ژاپنی و فرهنگ نوین اروپا و امریکا را بررسی می کنیم.
اندیشه های هندی
کریشنامورتی با فرهنگ، اندیشه ها و جهان بینی های هندی آشنایی داشت و از مکتب های گوناگونی که در هند رایج است، آگاه بود. وی به ویژه با آیین هندویی، اوپانیشادها، بهگودگیتا، مهابهاراتا، آیین بودا، آیین یوگا و سانکهیا آشنایی فراوانی داشت که همانندی زیادی با یوگا دارد. از جمله تعالیم مورد علاقه وی، رنج و راه رهایی از آن است. اندیشه رنج از نشانه های آشکار اندیشه هر انسان هندی است و خود زاده قانونی کلی تر به نام کارما و اعتقاد به رهایی از چنگال مرگ و زندگی به شمار می رود . آیین سانکهیا، با پذیرش وجود رنج و تقسیم آن به رنج طبیعی و رنج ماوراءالطبیعی و تقسیم رنج طبیعی به بیرونی و درونی، راه گشایشی برای این مساله بنیادی زندگی می یابد.آزادی که از دیگر موضوعات مورد علاقه کریشنا است، خود زاده همین بحث رنج است. انسان چگونه باشد تا از رنج ها رها گردد و به آزادی یا موکشا (Moksa) دست یابد؟ آزادی مورد پسند کریشنا، آزادی سیاسی ـ اقتصادی نیست، بلکه آزادی روح و روان فرد است از هر قیدوبندی که آن را در چنگ خود گرفتار کرده است. این نگرش برگرفته از همان آیین های گوناگون هندی است؛ چراکه آزادی برای آنها رسیدن به تجرد روح و دستیابی به حالت رهایی است. همین گسستن روح از جهان مادی و این جهانی، مراد این آیین از آزادی است.
← آیین یوگا
...