التزام کردن

لغت نامه دهخدا

التزام کردن. [ اِ ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) متعهد شدن. بر عهده گرفتن. بر خود لازم دانستن : من که این تاریخ را پیش گرفته ام التزام بکرده ام تا آنچه نویسم یا از معاینه من است یا از سماع درست از مردی ثقة... ( تاریخ بیهقی ). این حق آدمیان ( قصاص ) التزام باید کردن بخلاف حقوق من ( خدا )... ( تفسیر ابوالفتوح ).

فرهنگ فارسی

متعهد شدن بر عهده گرفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ورق فال ورق فال قهوه فال قهوه