افسانه بستن

لغت نامه دهخدا

افسانه بستن. [ اَ ن َ / ن ِ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) ترتیب دادن افسانه. ( آنندراج ) :
برگ کاهی نیست کوه بیستون پیش غمم
من کجا بودم که دهر افسانه فرهاد بست.سنجر کاشی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

ترتیب دادن افسانه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال آرزو فال آرزو