افروخته کردن

لغت نامه دهخدا

افروخته کردن. [ اَ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) روشن کردن. شعله ور ساختن. منور گردانیدن. رجوع به افروختن و افروخته شود.

فرهنگ فارسی

روشن کردن شعله ور ساختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت