اشتر غار

لغت نامه دهخدا

اشترغار. [ اُ ت ُ ] ( اِ مرکب ) گیاهی است و تازه آنرا مانند کاهو در مصر و موصل میخورند، مفتح سده و مدر بول و مسخن معده و هاضم. ( منتهی الارب ). گیاهی است که از بیخ آن آچار سازند و در بعضی فرهنگهاست که گیاهی است تلخ و بعضی بر آنند که تلخ آن اهل خراسان در سرکه پرورده خورند،معده را قوت دهد و اشتها آرد. ( هفت قلزم ). مثله ( مثل اشترخار ) هندش جوانسه گویند و در بعض فرهنگ نامه هاست که گیاهی است تلخ و فی بعض الطب : اشترغار با چهارم موقوف ، بیخی است که از خراسان می آرند و گویند بیخ درخت انگوزه خراسانی است. در سرکه پرورده خورند، معده را قوت دهد و اشتها آرد و جرم او دیرگوار است. ( مؤید الفضلا ). بیخ درخت انگدان است. ( از الفاظ الادویه ).شوک الجمال . و رجوع به اشترخار و اشترغاز و اشترخاو و شترخار و خارشتر شود.

فرهنگ فارسی

لقب مردی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال پی ام سی فال پی ام سی فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت