غنچه کردن. [ غ ُ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سرشتن و گلوله کردن. گرد ساختن. مدور کردن : هیچ ندانم بچه شغل اندری ترف همی غنچه کنی یا شکر. ابوالعباس عباسی ( از احوال و اشعار رودکی ص 1161 ). - غنچه کردن لب ؛ جمع کردن و مانند غنچه نمودن آنرا.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) گلوله کردن گرد ساختن یا غنچه کردن لب . جمع کردن و مانند غنچه ساختن لب را .