عهر

لغت نامه دهخدا

عهر. [ ع َ / ع ِ / ع َ هََ ] ( ع مص ) به فجور نزد زن آمدن و زنا کردن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). برای فجور نزد زن آمدن. ( از اقرب الموارد ). عُهور.عُهورة. عَهارة. رجوع به عهور و عهورة و عهارة شود. || مرتکب بدی گشتن و دزدیدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
عهر. [ ع َ هََ ] ( ع مص ) زنا کردن مرد. ( از ناظم الاطباء ). فاجر گشتن مرد. ( از اقرب الموارد از المصباح ).
عهر. [ ع ِ ] ( ع اِ ) زنا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زنا و فجور. ( ناظم الاطباء ).
عهر. [ ع َ هَِ ] ( ع ص ) عاهر و زانی. ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به عاهر شود.

فرهنگ فارسی

عاهر وزانی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال میلادی فال میلادی فال تاروت فال تاروت فال عشق فال عشق