عقل رس

لغت نامه دهخدا

عقل رس. [ ع َ رَ ] ( نف مرکب ) عقل رسنده. به سن تمییز رسیده.
- عقل رس شدن ؛ در تداول خانگی ، به سنی که تمییز نیک از بد توان کردن رسیدن. به سنی بالغ شدن که عقل بر او حکومت کند. به درجه مردی یا زنی رسیدن. به سن رشد و تمییز رسیدن. رشد و تمییز بواسطه مراهقت یا بلوغ یافتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

عقل رسنده به سن تمییز رسیده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشق فال عشق فال شمع فال شمع