زیاده گوی

لغت نامه دهخدا

زیاده گوی. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) پرحرف. فراوان گوی. که سخن را به درازا کشد :
نوش لب زان منش که خوی بود
زن به دوران زیاده گوی بود.نظامی.از حیرت آن جواب چون نوش
شد زید زیاده گوی خاموش.نظامی.کای زید سخن زیاده کردی
بگذر که زیاده گوی مردی.نظامی.رجوع به ماده بعد شود.

فرهنگ فارسی

پرحرف فراوان گوی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال انبیا فال انبیا فال تاروت فال تاروت