لغت نامه دهخدا
ای زخمه زنان شد چو بهشتی ز رخش صدر
در صدر بهشت از ره داود رهی کو.سنائی.رطل کشان صبح را نزل و نوای تازه نیست
زخمه زنان بزم را ساز و نوای تازه بین.خاقانی.زدم زخمه ای چند زنگی فریب
برون بردم از جان زنگی شکیب.نظامی.رجوع به زخمه ساختن ، زخمه راندن و زخمه ریختن شود.