زخمه زدن

لغت نامه دهخدا

زخمه زدن. [ زَ م َ / م ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) نواختن سازهایی که با مضراب و شکافه نواخته میشوند. مضراب با تار آشنا ساختن. ساز زدن :
ای زخمه زنان شد چو بهشتی ز رخش صدر
در صدر بهشت از ره داود رهی کو.سنائی.رطل کشان صبح را نزل و نوای تازه نیست
زخمه زنان بزم را ساز و نوای تازه بین.خاقانی.زدم زخمه ای چند زنگی فریب
برون بردم از جان زنگی شکیب.نظامی.رجوع به زخمه ساختن ، زخمه راندن و زخمه ریختن شود.

فرهنگ فارسی

مضراب زدن
نواختن ساز هایی که با مضراب و شکافه نواخته میشوند مضراب با تار آشنا ساختن ساز زدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال ورق فال ورق فال کارت فال کارت فال کارت فال کارت