دمس

لغت نامه دهخدا

دمس. [ دَ ] ( ع مص ) سخت تاریک شدن. || پنهان کردن چیزی را در خاک. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). پنهان کردن و بپوشانیدن چیز. در گور کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || دفن کردن در خاک زنده یا مرده را. || پوشاندن چیزی را. || آشتی دادن میان دو یا چند تن. ( از اقرب الموارد ). || کتمان کردن خبر را. ( از اقرب الموارد ).
دمس. [ دَ ] ( ع اِ ) کالبد مردم و جز آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
دمس. [ دَ ] ( ع اِ ) لغتی است در دمص. ( اقرب الموارد ). رجوع به دمص شود.
دمس. [ دُ ] ( ع اِ ) کارهای بزرگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
دمس. [ دُ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ دموس. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). رجوع به دموس شود.
دمس. [ دَ م َ ] ( ع ص ) چیز پنهان کرده شده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از نشوءاللغه ص 22 ).

فرهنگ فارسی

چیز پنهان کرده شده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم