داغون کردن

لغت نامه دهخدا

داغون کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) داغان کردن. از هم پاشیدن. متلاشی کردن. تارومار کردن. متفرق و پریشان کردن. رجوع به داغان کردن شود.

فرهنگ فارسی

داغان کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم