خجو

لغت نامه دهخدا

خجو. [ خ ُ ] ( اِ ) پرنده ای است که آنرا چکاوک خوانند و بعربی قبره گویند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). در حاشیه برهان قاطع آمده است : خجو مصحف «چغو» است. || خارپشت. مرنگو. بهین. کوله. تشی. ( حاشیه فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی ).
خجو. [ خ َج ْوْ ] ( ع مص ) خاک پاشیدن بپای خود در راه رفتن. ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). || کج کردن کوزه. ( از متن اللغة ) .

فرهنگ فارسی

خاک پاشیدن بپای خود در راه رفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال احساس فال احساس فال فنجان فال فنجان فال چای فال چای