جوژه

لغت نامه دهخدا

جوژه. [ ژَ / ژِ ] ( اِ ) جوجه است که بچه مرغ باشد. ( برهان ) :
چون پند فرومایه سوی جوژه گراید
شاهین ستنبه به تذروان کند آهنگ.جلاب بخاری.گوشت ماکیان جوژه حرارت معده را ساکن کند بخاصیت. ( ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به جوجه شود.

فرهنگ عمید

جوجه

فرهنگ فارسی

جوجه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال شمع فال شمع فال آرزو فال آرزو فال انبیا فال انبیا