بنجک

لغت نامه دهخدا

بنجک. [ ب ُ ج َ ] ( اِ ) پنبه محلوج و گلوله کرده را گویند بجهت رشتن. ( برهان ) ( مجمع الفرس ) ( شعوری ). پنجک. ( مجمع الفرس ) :
یکی از ایشان بنجک ستان و پنبه فروش
که ریش گاوی نامه ست و نام او عنوان.روحانی ( از مجمعالفرس ).

فرهنگ معین

(بُ جَ ) ( اِ. ) پنبة زده شده و گلوله شده برای رشتن . بندک و بندش هم گفته شده .

فرهنگ عمید

پنبۀ زده شده و گلوله کرده شده، غنده.

ویکی واژه

پنبة زده شده و گلوله شده برای رشتن. بندک و بندش هم گفته شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال چای فال چای فال عشق فال عشق فال پی ام سی فال پی ام سی