انتقاع

لغت نامه دهخدا

انتقاع. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) برگردیدن گونه ٔکسی : اُنتقع لونه ( مجهولاً ). ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). تغییر یافتن رنگ چهره از ترس یا از اندوه ، لغتی است در امتقاع. ( از اقرب الموارد ). برگردیدن گونه. ( آنندراج ). و رجوع به امتقاع شود. || شتر کشتن بمهمانی از سفر آینده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتر کشتن در مهمانی از سفر آینده. ( ناظم الاطباء ). نحر کردن نقیعه ( ستور که در مهمانی کشند ). ( ازاقرب الموارد ). || کشتن شتر و گوسپند غنیمت پیش از قسمت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). کشتن حیوانی که بغنیمت گرفته باشند پیش از قسمت کردن. ( از اقرب الموارد ). || سیراب گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

برگردیدن گونه کسی تغییر یافتن رنگ چهره از ترس و یا از اندوه لغتی است در امتقاع . یا سیراب گردیدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم