امیمه

لغت نامه دهخدا

( امیمة ) امیمة. [ اُ م َ م َ ] ( ع اِ ) مصغر ام. مادر کوچک. ( از ناظم الاطباء ). || سنگی که بدان سر شکنند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ج ، امائم . || پتک آهنگری. ( ناظم الاطباء ) ( از معجم متن اللغة ).
امیمة. [ اُ م َ م َ ] ( اِخ ) نام عده ای از زنان صحابی است ، از آن جمله است امیمة بنت عبدالمطلب بن هاشم عمه رسول اکرم. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 صص 17 - 21 شود.

فرهنگ فارسی

نام عده از زنان صحابی است

فرهنگ اسم ها

اسم: امیمه (دختر) (عربی) (تلفظ: omaimah) (فارسی: امَيمَه) (انگلیسی: omaimah)
معنی: مادر کوچک و مهربان، ( مصغر ام یا امَه )، ( اعلام ) ) امَیمَه بنت رقَیقَه، خواهر خدیجه ام المؤمنین و خاله ی فاطمه الزهرا ( س ) است، ) امَیمۀ عبشمیَّه، بنت عبد شمس بن عبد مناف، زن شاعر جاهلی که در دوران جنگ های فِجار شهرت یافت و قصایدی دربارۀ برخی رویدادهای آن جنگ و نیز در رثاء کشتگان آن سرود که پاره ای از آنها در اَغانی ابوالفرج اصفهانی مضبوط است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال تک نیت فال تک نیت فال عشقی فال عشقی فال آرزو فال آرزو