اقمر

لغت نامه دهخدا

اقمر. [ اَ م َ ] ( ع ص ) سپید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ابیض. ( اقرب الموارد ). || سپید مایل به تیرگی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
- حمار اقمر ؛ خر سفید مایل به تیرگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- سحاب اقمر ؛ ابر سپید مایل به تیرگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
|| وجه اقمر؛ روی همچون ماه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || لیل اقمر؛ شب مهتابی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. سفیدرنگ، به رنگ ماه.
۲. سفید مایل به سبزی.

فرهنگ فارسی

سفید رنگ، برنگ ماه، سفیدمایل به سبزی
سپید یا سپید مایل به تیرگی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال اوراکل فال اوراکل استخاره کن استخاره کن