اشناختن

لغت نامه دهخدا

اشناختن. [ اِ ت َ ] ( مص ) شناختن. اشناسیدن :
گفتم او را درست که اشناسد؟
گفت اشناسدش طعان و ضراب.عنصری.و رجوع به شناختن و اشناسیدن شود.

فرهنگ عمید

= شناختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم