ابومحمود

لغت نامه دهخدا

ابومحمود. [ اَ م َ ] ( ع اِ مرکب ) حمار وحشی. ( المرصع ).
ابومحمود. [ اَ م َ ] ( اِخ ) ابن احمدبن محمد مقدسی. ملقب به شهاب الدین. وفات 665 هَ. ق. اوراست : افحام المماری باخبار تمیم الداری. ( کشف الظنون ). و رجوع به احمدبن محمدبن ابراهیم المقدسی شود.
ابومحمود. [ اَ م َ ] ( اِخ ) احمدبن ابراهیم مقدسی. تلمیذ حافظ ذهبی. رجوع به احمد... شود.
ابومحمود. [ اَ م َ ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن ابراهیم بن هلال. رجوع به احمد... شود.
ابومحمود. [ اَ م َ ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن ابراهیم المقدسی الشافعی. رجوع به احمد... شود.
ابومحمود. [ اَ م َ ] ( اِخ ) حامدبن خضر خجندی. رجوع به حامد... شود.
ابومحمود. [ اَ م َ ] ( اِخ ) محمدبن امین الدین عبدالعزیز. رجوع به محمد... شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال حافظ فال حافظ فال ابجد فال ابجد فال قهوه فال قهوه