مساور

لغت نامه دهخدا

مساور. [ م َ وِ ] ( ع اِ ) ج ِ مِسوَر و مسورة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به مسور و مسورة شود.
مساور. [م ُ وِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مساورة. همدوش : همه شب در هواجس آن محنت و وساوس آن وحشت مسامر نجوم و مساور رجوم بودم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 96 ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم