لغت نامه دهخدا
قوزلو. [ قُزْ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش زرند شهرستان ساوه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
قوزلو. [ قُزْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش شاهین دژ شهرستان مراغه ، سکنه آن 1115 تن. آب آن از چشمه سارهاو محصول آن غلات ، بادام ، کرچک و حبوب. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قوزلو. [ قُزْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد، سکنه آن 454 تن. آب آن ازچشمه. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالی و جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قوزلو. [ قُزْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل ، سکنه آن 322 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات ، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قوزلو. [ قُزْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان انکوت بخش گرمی شهرستان اردبیل ، سکنه آن 322 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قوزلو. [ قُزْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش گرمی مرکزی شهرستان مراغه ، سکنه آن 210 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات ، حبوب و کرچک. شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. این ده در دو محل بفاصله 3 هزارگزی بنام قوزلو بالا و قوزلو پائین مشهور است. سکنه قوزلو پائین 79 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قوزلو.[ قُزْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گورگ بخش حومه شهرستان مهاباد، سکنه آن 200 تن. آب آن از رودخانه جمالدی و محصول آن غلات ، توتون و حبوب. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).