قندل

لغت نامه دهخدا

قندل. [ ق َ دَ ] ( ع ص ) ستور بزرگ سر و درازپا یا درازسر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد از قاموس و لسان ). بزرگ سر از شتر و دیگرستور. ( ناظم الاطباء ). قنادل. قندویل. ( اقرب الموارد ). قُنَدِل. ( منتهی الارب ). رجوع به این کلمات شود.
قندل. [ ق ُ ن َ دِ ] ( ع ص ) ستور بزرگ سر و درازپا یا درازسر. ( اقرب الموارد )( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قَندِل شود.
قندل. [ ق ِ دَ ] ( اِخ ) موضعی است در بصره. رجوع به معجم البلدان و ابن اثیر ج 7 ص 143 شود.

فرهنگ فارسی

موضعی است در بصره
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت فال درخت فال درخت فال انبیا فال انبیا