فرامش شدن

لغت نامه دهخدا

فرامش شدن. [ ف َ م ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) فراموش شدن. از یاد رفتن :
هرگز فرامشت نشود دفتر خلاف
با دوستان چنین که تو تکرار میکنی.سعدی.گفتم اگر نبینمت مهر فرامشم شود
میروی و مقابلی غایب و درتصوری.سعدی.و رجوع به فرامش شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) از یاد رفتن ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم