غلباء

لغت نامه دهخدا

غلباء. [ غ َ ] ( ع ص ، اِ ) مرغزار بسیاردرهم درخت. ج ، غُلب. ( منتهی الارب ). موضعی که درختانش به یکدیگر پیوسته و درهم یا انبوه باشند و غلباء را به ضم اول خواندن محض غلط است زیرا صیغه مؤنث است از افعل فعلاء. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). الحدیقة المتکاثفة. ( اقرب الموارد ). || پشته بزرگ و بلند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || قبیله گرامی و بزرگ.( منتهی الارب ). القبیلة العزیرة الممتنعة. ( اقرب الموارد ). || عزة غلباء؛ عزت استوار و قوی. ( اقرب الموارد ). || مؤنث اغلب به معنی ستبرگردن : ناقة غلباء؛ غلیظةالرقبة. ( از تاج العروس ).
غلباء. [ غ َ ] ( اِخ ) نام پدر قبیله تغلب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). صاحب تاج العروس آرد: غلباء نام پدرقبیله ای است معروف به تغلب ، شاعر گوید :
و اورثنی بنوالغلباء مجداً
حدیثاً بعدمجدهم القدیم.
و شاید بنی غلباءقبیله دیگری جز تغلب باشد. در مصباح آمده : بنی تغلب قبیله ای از مشرکان عرب بودند. - انتهی.

فرهنگ معین

(غَ لْ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - باغ و مرغزار پر درخت . ۲ - ستبر گردن .

ویکی واژه

باغ و مرغزار پر درخت.
ستبر گردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال شمع فال شمع فال تماس فال تماس فال اوراکل فال اوراکل