عطس

لغت نامه دهخدا

عطس. [ ع َ ] ( ع مص ) عطسه دادن. ( منتهی الارب ). عطسه آمدن کسی را. ( از اقرب الموارد ). || دمیدن صبح. ( از منتهی الارب ). عطس الصبح ؛ صبح آشکار شد و روشن شد. و گویند عطس أنف الصبح ؛ یعنی آغاز صبح آشکار شد. ( از اقرب الموارد ). || مردن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عُطاس. رجوع به عطاس شود.

فرهنگ فارسی

عطسه دادن عطسه آمدن کسی را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال مکعب فال مکعب فال نوستراداموس فال نوستراداموس