عروسی کردن

لغت نامه دهخدا

عروسی کردن. [ ع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زن گرفتن. ( ناظم الاطباء ). همسر اختیار کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). ازدواج. عرس. || شوی کردن دختر. بخانه شوی رفتن دختر یا زن.
- امثال :
عروسی نکرده بچه در گهواره خواباندن ، نظیر: گاو یا خر نخریده آخُر بستن. چاه نکنده منار دزدیدن. ( فرهنگ عوام ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) زن گرفتن همسر اختیار کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم