لغت نامه دهخدا طعمه کردن. [ طُ م َ / م ِ ک َ دَ] ( مص مرکب ) غذا قرار دادن. قوت ساختن : همای کُش تر از این کرکسان جیفه نهادندیده ام که ز عنقا کنند طعمه عقاب.خاقانی.مست مکن عقل ادب ساز راطعمه گنجشک مکن باز را.نظامی.