صوام

لغت نامه دهخدا

صوام. [ ص َ ] ( ع ص ، اِ ) زمین خشک بی آب. ( منتهی الارب ).
صوام. [ ص َ ] ( اِخ ) کوهی است در نزدیکی بصره. ( معجم البلدان ).
صوام. [ ص ُوْ وا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ صائم. رجوع بدان کلمه شود.
صوام. [ ص َوْ وا ] ( ع ص ) بسیار روزه گیرنده. صیغت مبالغه است صائم را. رجوع به صائم شود.
صوام. [ ص َوْ وا ] ( ع اِ ) پرنده ای است خاکی رنگ درازگردن که بیشتر در خرمابن آشیانه سازد.

فرهنگ عمید

کسی که بسیار روزه می گیرد، بسیارروزه گیر.

فرهنگ فارسی

بسیار روزه گیرنه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صُوّام، پرنده ای خاکی رنگ با گردنی بلند که بیشتر بر درخت خرما آشیانه می سازد.
از آن در باب اطعمه و اشربه نام برده اند.
حکم فقهی
به تصریح بسیاری از فقها خوردن گوشت صوّام مکروه است؛ بلکه به تصریح برخی کراهت شدید دارد؛ درمقابل، بعضی در کراهت آن اشکال کرده اند. بعضی، تنها کشتن آن را مکروه دانسته اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم