صافن

لغت نامه دهخدا

صافن. [ ف ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از صُفون. اسب که بر سر سه پای ایستاده و سر سُم چهارم را بر زمین گذارد. ( منتهی الارب ). و اینچنین اسب تیزرو باشد. ( غیاث اللغات ). || مرد ایستاده هر دو پای راصف بسته و منه الحدیث : کنا اذا صلینا خلفه فرفع رأسه من الرکوع قمنا صفوناً؛ ای قمنا صافنین. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) رگی است از اورده اسافل بدن. رگی است در پشت مازه. نام رگی در جانب انسی پای.
صافن. [ ف ِ ]( اِخ ) نام اسب مالک بن خزیم همدانی. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نام اسب مالک ابن خزیم همدانی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال ابجد فال ابجد فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی