شکار افکنان

لغت نامه دهخدا

شکارافکنان.[ ش ِ اَ ک َ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) صفت حالیه. در حال شکارافکنی. در حال شکار کردن. شکارکنان :
شکارافکنان دشتها درنوشت
همی کرد نخجیر در کوه و دشت.نظامی.شکارافکنان در بیابان چین
بپرداخت از گور و آهو زمین.نظامی.ملک فیلقوس از تماشای دشت
شکارافکنان سوی آن زن گذشت.نظامی.و رجوع به شکارافکن و شکارافکنی شود.

فرهنگ فارسی

صفت حالیه در حال شکار افکنی در حال شکار کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم