شواد

لغت نامه دهخدا

شواد. [ ش َ / ش ُ ] ( اِ ) شوات. شوار. بوقلمون. سرخاب. شوات. ( ناظم الاطباء ) :
چو هدهد زمین بوسه دادم بشکر
سخن رنگ دادم چو پر شواد.سوزنی.و رجوع به شوات و شوار شود. || شعله و زبانه آتش. ( ناظم الاطباء ). و ظاهراً در این معنی دگرگون شده شرار است.

فرهنگ فارسی

شوات شوار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی فال انبیا فال انبیا فال فنجان فال فنجان