شنگان

لغت نامه دهخدا

شنگان. [ ش َ ] ( نف ، ق ) در حال شنگیدن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شنگیدن شود.
شنگان. [ش ِ ] ( اِخ ) نام ولایتی است. ( برهان ). گمان میکنم سنکان حدود العالم باشد. ( یادداشت مؤلف ). در معجم البلدان و حدود العالم و نخبةالدهر نیامده است. ظاهراً مصحف سمنگان است. ( حاشیه برهان چ معین ) :
همه پاک شان پیش خسرو بریم
ز شنگان و چین هدیه نوبریم.فردوسی.چو شنگان و چون ترمد وویسه گرد
بخارا و شهری که هستش بگرد.فردوسی.که از هند و شنگان و سقلاب و چین
نخوانند از این پس بر او آفرین.فردوسی.از آموی و زم تا به چاچ و ختن
ز شنگان و ختلان شهان تن به تن.( گرشاسبنامه ).

فرهنگ فارسی

در حال شنگیدن

فرهنگ اسم ها

اسم: شنگان (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: shangan) (فارسی: شَنگان) (انگلیسی: shangan)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، از شخصیتهای شاهنامه و از بزرگان ایرانی در زمان یزگرد پادشاه ساسانی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال حافظ فال حافظ فال انگلیسی فال انگلیسی فال قهوه فال قهوه