شراب خواره

لغت نامه دهخدا

شراب خواره. [ ش َ خوا / خا رَ / رِ ] ( نف مرکب ) می پرست. میخواره. خمار. ( از ناظم الاطباء ) : نقل است که یک روز سخن حقیقت میگفت و لب خویش می مزید و میگفت هم شرابخواره ام و هم شراب و هم ساقی. ( تذکرة اولالیاء عطار ).
مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی
چرا ملامت رند شرابخواره کنم.حافظ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال ورق فال ورق فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نوستراداموس فال نوستراداموس