سواد کردن

لغت نامه دهخدا

سواد کردن. [ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نوشتن و از روی مکتوب و نوشته اصلی نوشتن.( ناظم الاطباء ). نقل نوشتن از قباله و رقم و حکم و جز آن و گویند این رقم را سواد کنید. ( از آنندراج ). مبیضه کردن. نسخه برداشتن. استنساخ کردن :
اخلاق تو سواد همی کرد آسمان
پر شد بیاض دفتر دیوان روزگار.اوحدالدین انوری ( از آنندراج ).دیوان بنده را که امینا سواد کرد
تنها در او نه شعر مجرد نوشته ست.شیخ آذری.

فرهنگ فارسی

نوشتن و از روی مکتوب و نوشته اصلی نوشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال کارت فال کارت فال تک نیت فال تک نیت