لغت نامه دهخدا سنگرو. [س َ ] ( ص مرکب ) شوخ. بی حیا. ( آنندراج ). بیحیا. ( غیاث ). گستاخ. بی ادب. بی حیا. ( ناظم الاطباء ) : کلیسیای جهان را من آن کهن گبرم که خوشدلم به تماشای سنگروئی چند.شانی تکلو ( ازآنندراج ).