سنگرو

لغت نامه دهخدا

سنگرو. [س َ ] ( ص مرکب ) شوخ. بی حیا. ( آنندراج ). بیحیا. ( غیاث ). گستاخ. بی ادب. بی حیا. ( ناظم الاطباء ) :
کلیسیای جهان را من آن کهن گبرم
که خوشدلم به تماشای سنگروئی چند.شانی تکلو ( ازآنندراج ).

فرهنگ عمید

گستاخ، بی شرم، بی حیا، سخت رو.

فرهنگ فارسی

شوخ بی حیا . گستاخ و بی ادب و بی حیا .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم