سبز پوشی

لغت نامه دهخدا

سبزپوشی. [ س َ ] ( حامص مرکب ) عمل سبز پوشیدن :
فلک را داده سَرْوَش سبزپوشی
عمامش باد را عنبرفروشی.نظامی.سبزپوشی به از علامت زرد
سبزی آید بسروبن درخورد.نظامی.

فرهنگ فارسی

عمل سبز پوشیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم